به گزارش مجله خبری نگار، روایت مادرانه؛ مریم ابن الدین: همیشه برایم مهم بود که بچهها با ذوق و شوق به روضهها بیایند. کوچکتر که بودند با تنوع خوراکیها و اسباب بازیهای ریزه بساط شوق را برایشان فراهم میکردم. به قول یکی از بچه هایم: «مامان شما در روضهها با محبتتر میشوی»
کمی بعد با همکاری در برپایی هیئت از تعارف دستمال کاغذی و سقایی تا پخش غذا و... بزرگتر شدند. اینها دیگر قانع کننده نبود. هرچند همچنان جذاب بودند. کودک من بزرگتر شده بود. نیازهایش هم.
او دوست داشت دیده شود، تحسین شود و چه جایی بهتر از اینکه زیر پرچم اباعبدلله علیه السلام او را بشناسند و تقدیر شود. چند مداحی و سینه زنی جذاب و روان دانلود کردم. اول خودم گوش میدادم و عشق میکردم. بچهها معمولا علاقمندیهای مادر و پدر را دوست دارند.
حالا آنها هم ابیاتی را با من میخواندند. کم کم حفظ شدند. با کمک هم در دفترچه کوچکی نوشتیمشان. شبیه مال مداح ها. حالا کجا بخواند؟ اول از دورهمی خانه مادر بزرگ شروع کردیم. ذوق مادربزرگ و پدر بزرگها مشوق خوبی است. با اینکه خجالت میکشید و برایش راحت نبود، اما این کار را میکرد.
حالا دلش مجلس میخواست. مجالسی که میرفتیم رسمی و بزرگ بود. تصمیم گرفتیم گاهی به هیئتهای ساده خانگی و دوستانه برویم. آنجا صحبت کردیم تا بچهها بعد از مراسم بخوانند. حس خوبش بیشتر شد. خجالت در بین دوستان خیلی اذیتش نمیکرد. دوست داشت بخواند و همه سینه بزنند.
حالا بزرگتر شدند. برایشان از روایات خواندم که روضه خوان چه اجری دارد. بزرگترین هدیه که مادرتان را خوشحال میکند. خواندن برای اباعبدالله علیه السلام است ولو کوتاه.
از استادی خواهش کردم. زیارت عاشورا را با خوانش زیبا یادشان دهد. بچهها شاید هنوز درکی از ثواب آن نداشته باشند. اما دارند برای تحقق آرزوهای مادر تلاش میکنند؛ و برای مادر چه آرزویی قشنگتر از این که یک پسر در روزهای محرم مشغله اش این باشد.
به امید روزی که بچه هایمان زیر سایه اباعبدلله علیه السلام بزرگ شوند، رشد کنند، تجربه کنند و بالنده شوند و قد بکشند و مهیا شوند برای ظهور...